نمیدونم فقط منم که مدام از این شاخه به اون شاخه میپرم یا بقیه هم اینجورین. بعد از بحث طولانیه کانادا و ترکیه، میدونم که قرار نیست برم کانادا. هرطوریم که حساب کتاب میکنم، کانادا بیش از حد گرونه واسه من.. تازه یه چیزی هست که دلم بهش بنده..
دوباره برگشتم به نقطه ی دو ترم
اراسموس گرفتن ! احساس میکنم باید تو زندگیم به یه دردی بخورم و خودمو هرطور شده بالا بکشم.. اینجوری با معمولی بودن به هیچجا نمیشه رسید..
اول باید بتونم دانشگاهی که میخوام و رشته ای که میخوام قبول شم که واسش باید جی عار ای بخونم و رو پورتفولیووم کار کنم..
بعدش باید زبانمو در حد زبان مادری تقویت کنم تا بتونم راحت تر تحقیق کنم، راحت تر ارتباط برقرار کنم و کلا از این بابت خیالم راحت بشه که اگه دو ترم رفتم اراسموس گیر نکنم !
بعدش باید رو مایا و کورل وقت بذارم و کارای پژوهشیمو تقویت کنم تا یه وخ پول کم عاوردم با اینا بتونم از پس خودم بربیام..
در عاخر باید مخ پرهامو بزنم که اونم همین کارارو کنه و راضی شه باهم یه ترم هرطور شده اراسموس بگیریم..
میخوام وقتی ارشدم تموم شد خیالم بابت همه چی راحت باشه و همه ی سختیامو تو ارشد بکشم که واسه دکترا اعتماد به نفس بیشتری داشته باشم و راحتتر باشم.. عنوان نداریم!...
ادامه مطلبما را در سایت عنوان نداریم! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mirketa بازدید : 15 تاريخ : پنجشنبه 30 آذر 1396 ساعت: 1:57